سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردمى خدا را به امید بخشش پرستیدند ، این پرستش بازرگانان است ، و گروهى او را از روى ترس عبادت کردند و این عبادت بردگان است ، و گروهى وى را براى سپاس پرستیدند و این پرستش آزادگان است . [نهج البلاغه]

به نام خدایی که آسمان و زمین را آفریده است

امروز صبح دم دمای ساعت ده از یکی  از خیابونای شهرمون رد می شدم که یه ماشین از بین همه ی ماشینا نظرم رو به خودش جلب کرد. نرسیده به این خیابون یه میدوون هست. این میدوون چیزای جالبی که می تونه توی یه شهر باشه رو دور خودش جمع کرده. گوشه ی شمالی ش مصلای شهرمونه که خیلی وقته رفته مرخصی و مردم رو منتظر خودش گذاشته و از کنارش یه دونه پل بزرگ رد می شه که از بالای اون پل می تونی پارک کنارش رو، درست قرینه مصلا ببینی. گوشه ی جنوبی ش می خورده به یه خیابون دیگه که اون خیابون به حرم ختم می شه. حرم خانمی که برادرش مشهده و خودش تو شهر ما خیلی ساله که صاحبخونه س، ما هم اومدیم مهمونش شدیم. دلامون به خاطر زلالی قلب اون خانم، پاکه و چشامون به خاطر نجابت اون خانوم با حیاس. مردم شهر من ، مردم با غیرت و وفادارین که اونم به خاطر امانتیه که بیشتر از صد ساله دارن ازش نگهداری می کنن. اونا امانت داره یه مسجدن، که هر شب چهارشنبه عاشقای دلسوخته ی آقا میان اونجا و دلشون رو می سپرن به دریا و اونقدر از چشاشون اشک می یاد که وقتی به حرم خانم شهرمون می رسن چشماشون داره برق می زنه و گونه هاشون سرخ شده. می گن شبای چهارشنبه برای عاشقای مسجد آقاس، برای اونایی که به امید رفع گرفتاری از شهر و دیارشون کوبیدن و اومدن اونجا، اومدن تا جواب بگیرن. بعضی وقتام آقا اونارو می فرسته حرم خانم و به دلشون میندازه که باید حاجتشون رو از عمه ام بگیرند.

داشتم می گفتم رسیده بودم به ضلع شمالی اون میدون . در گوشه ی شرقی میدون که بازم یه خیابونه اگه مستقیم بری می رسی به رودخونه ی شهرمون. رودخونه ای که همین تازگیا بعد از سی سال سیراب شد و موج قدرتمند آب، مایه حیات که از رحمت و برکت خدا نازل شده بود، توش جریان داشت. این رودخانه به امتداد یه خط انگار که با خط کش یه طرفه شهرو خط کشی کرده باشن ادامه داره تا نمی دونم کجا. وقتی چند وقت پیش توش سیل اومد مسافرای نوروزی با ماشیناشون اونجا بودن البته وقت سیل اومدن رفته بودن ولی بعضیاشون بی احتیاطی کردن و خیلی ام خسارت دیدن. شایدم بعضی هارو بیمارستان بردن، انشاالله که خدا همه ی مریضا رو شفا بده بخصوص این زائرای حرم خانوم شهرمارو.

 دوباره وارد بحث اصلی بشیم: امروز مسیر من گوشه ی غربی اون میدون بود. ولی هنوز وارد خیابونش نشده بودم که یه ماشین از بین همه ی ماشینا نظرم رو به خودش جلب کرد و چند ثانیه متوقفم کرد . همین طور به ماشینه نگاه می کردم، انگار تا حالا یه همچین چیزی ندیده بودم برام خیلی تازگی داشت طوری که ایستادم و نگاه کردم . میدونید، اون ماشینه مثل بقیه ماشینا بود اما یه ویژگی داشت که خیلی توجه برانگیز بود. از نظر شکل ظاهر نمی گم، چون اون ماشینه یه دونه وَن بود که این روزا حتما همتون سوارش شدید چون تبدیل به تاکسیای درون شهری شدن . البته ماشینی که من دیدم رنگش سفید بود و روش یه چیزایی نوشته شده بود. راستش رو بخواید اون نوشته ها منو متحیر کرده بود. شاید اگه بگم چی نوشته بود خیلی تعجب کنید، اما فکر نمیکنم شما هم از این ماشینا خیلی دیده باشید. روی اون ماشین نوشته بود:

" اورژانس اجتماعی "

 همون طوری که به اون عبارت خیره مونده بودم فکر کردم، بازم فکرکردم . دور و بر ماشین رو نیگا کردم چیز خاصی نبود اما یه دفعه نگام افتاد به زیر این عبارت که نوشته بود: " سازمان بهزیستی کشور ".

ما آدما تا وقتی سالمیم و مشکلی نداریم ، ناشکریم  حتی وقتی که گرفتار می شیم، بازم ناشکریم.  اما نباید اینطور باشه؟ امروز یاد بیمارهای اجتماعی افتادم . بیمارهایی که به خاطر شرایط زندگی یا حوادث و مشکلاتی که داشتن از نظر روحی و روانی به هم ریخته شدن. من نمی دونم کارکرد اورژانس اجتماعی چیه؟ اما حداقل آدمو یاد دوستا و هموطنایی میندازه که ممکنه بیمارباشن. بیمارجسمی یا روحی؟ هیچ فرقی نمی کنه، هر دو نیاز به درمان دارن و درمان هم هیچ عیبی نداره . فقط یه نکته مهم در مورد اونایی که بهداشت روانی شون کمی مشکل پیدا کرده اینه که باید خودشون رو به دست بیارن . باید خودشون رو بازیافت کنن. باید به بازتولید خودشون فکر کنن. باید با اعتماد بنفس جلو برن و نباید از گره های کوچولوی زندگیشون دچار هراس و اضطراب بشن. گفتم که ما تو شهرمون یه خانوم و یه آقا داریم که هیچ کس حق نداره با وجود این دو برکت خدا به شهر ما، دچار ناامیدی و هراس بشه. وقتی می ری توی حرم یا مسجدشون اون قدر دلت باز می شه که می تونی با یه توسل زیبا اتصالت رو به آفریدگارت برقرار کنی. ما خدایی داریم که بالای سرمونه. عاشقمونه و ما هم باید عاشق اون باشیم. این خدا خودش شفادهنده ی مرض هاست پس کی بهتر از اون می تونه تسکین بخش دردها و اضطراب ها باشه. کی بهتر از اون می تونه تطمئن القلوب رو در قلب های ما ایجاد کنه. الان که دارم می نویسم صدای اذان هم میاد، چه وقتی بهتر از وقت اذان برای دعا کردن، حالا هر کسی که این متن رو خونده دستش رو بالا ببره و برای شفای همه ی مریضا دعا کنه و خودش هم آمین بگه .

" ای خدای بزرگ ما، قلب های ما را آرامشی ده که تنها در پناه تو این آرامش به دست خواهد آمد "

آمین یا رب العالمین

نقاب از چهره زیبای خود بگشا نگاهی کن !

                                                به این کوچکترین گنجشک در ملک سلیمانت


88/1/25::: 7:39 ع
نظر()